چه جوری به خاکت بیفتم.....
پیشونیم رو به کجای زمینت برای سجده بزارم...
چه جوری با چه زبونی بگم که لایقت باشه ....
من ....... من........من.....
اصلا مگه میشه شکرت رو به جا بیارم؟؟؟
خدایا گوش کن دارم داد میزنم.......
من فدای این همه مهربونیت.....
من قربون این همه حالی که بهمون دادی...
بامرام اخرشی .......
میدونستم راضی نمیشی این همه ادم به نیستی برسند....
فهمیدم دونه دونه اشکهایی رو که ریختیم شمردی........
میدونم تو هم دوستش داری میدونم میدونی نفسهامون به نفسش بنده...
خدایا
خدا جونم....
من ...همه اونهایی که پشت اون درای بزرگ شیشه ای واسه موندنش
به پات افتادیم هیچ وقت نا امید نشدیم......
اخه از لطف بی کران تو خبر داشتیم...
حتی اون لحظه های سختی که به سختی میگذشتند.....
حتی اونوقتی که نفسهاش به قدری اروم شد که نفسهای همه مون بند اومد
وجود مهربونت رو احساس میکردم.....
میدونستم دلمونو نمیشکنی...
اخه تو مهربونترین وبا محبت ترین دوست منی.....
خدایا بازم شکرت...
خدایا دوستت دارمممممممممممممممممممممم
|